9494

متن مرتبط با «شهر» در سایت 9494 نوشته شده است

گزارش تصویری از راهپیمایی روز قدس در شهر انار

  • تصاویر بیشتر را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید, ...ادامه مطلب

  • گزارش تصویری از راهپیمایی روز قدس در شهر رفسنجان

  • تصاویر بیشتر را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید, ...ادامه مطلب

  • شهر خاطرات....شهر من...

  • این روزها حال و هوای عجیبی دارن برای من.......انگار که رنگ و بوی این روزها عوض شده......هرجا می رم بوی تابستان رو کاملا می تونم احساس کنم......هرجا می رم تصاویر خاطراتم با سرعت زیادی از جلو چشمام رد می شن.....تمام روزهای چهار سالی که خیابان های این شهر و دست در دست پسری قدم زدم که تنها سالی یک یا دو بار می تونستم ببینمش.....و هربار که خداحافظی می کردم نمی دونستم باز کی می تونم ببینمش یا اینکه اصلا می تونم ببینمش یا نه؟.......از روزگار هراس عجیبی داشتم..........در پایان هر دیدار می ترسیدم که دیدار آخر باشه.......همیشه به لحظه وداع آخر فکر می کردم و تصورش می کردم........و این قدر برایم سخت بود که ترجیح می دادم کمش کنم تو پستوی ذهنم......تنها دلخوشیم این بود که دوست خوبم که همیشه همیشه در سختی ها و شادی ها همراهم بوده حتما اونجا هست و کمکم می کنه و منو جمع می کنه.....بارها تصور کرده بودم لحظه خداحافظی رو.......و همیشه اون بود که دستمو بگیره و بلند کنه......چه فکرهای دردآوری بود....بله...آن بعد از ظهر بهاری از لحظه ای که پام به میدان انقلاب رسید خاطرات بهم هجوم آوردن.......خاطرات روزهای اول دیدار........خاطرات روزهایی که اونجا دانشگاه می رفتم و هر روزی که کلاس داشتم با هم قرار می ذاشتیم و نهار رو با هم می خوردیم.......بعد از چند ماه اون روزها تموم شدن چون مرد من رفت سر کار و دیگه ظهرها نهار می رفتم سلف دانشگاه با دوستام......خاطرات روزهای دانشگاه رفتن که شاید چیز زیادی ازشون نگذره اما این دوره ۲ ساله دانشگاه این قدر جزء آرزوهای من و تمام همکلاسیهام بود که لحظه به لحظشو زندگی کردیم.....و از هییییچ لحظه ای برای با هم بودن نگذشتیم.......اون بعد از ظهر بهاری هوا عجیب بوی خاطرات منو می داد.......غرق بودم در خاطرات و لبخند عمیقی روی صورتم پهن بود.....یک صبح بهاری.......دانشگاه تهران.....با ولع تمام دانشگاه رو نگاه می کنم.......۹ ماه هست که  ندیدمش..........عجیب دلتنگ فضای دانشگاه و دانشگده هستم........باز هم هوا بوی دیگری می دهد........انگار هوا سبک هست و پاک و این قدر ریه هایم را پر می کنم از بوی این هوای خاطرات که خدا می داند........چند لحظه فقط قدم می زنم و اطراف را نگاه می کنم........دلتنگم.........دلتنگ رؤیایی که زود تمام شد..........دلتنگ دوستهایی که نیستن......کارم که , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها